گروه جهاد و مقاومت مشرق - اروپایی که در سال ۱۹۴۰ میلادی، شعلههای نسلافکنترین جنگ تاریخ بشر را با ایدههایی نژادپرستانه و شبهمذهبی شعلهور کرده بود و جنگجهانی دوم را به مدت چهار سال تا آستانه محو بشر از سیاره زمین پیش برد، از منظره آن دریای خون عبرت نگرفت و در سال ۱۹۹۲ دقیقا با همان ایدهها جنگ بزرگ دیگری را آغاز کرد. یوگسلاوی یک فدراسیون متحد بود که در جنگجهانی دوم مقابل نازیها ایستادگی فراوانی کرد. مسلمانان و صربها در این نبرد اتحادی مثالزدنی داشتند اما در اوایل دهه ۹۰ میلادی صربها بهعنوان تشکیلدهنده بخشی از این سرزمین، علیه ساکنان بخش دیگر آن یعنی بوسنیاییها تحریک شدند و جنگ بزرگی درگرفت. اختلافات بر سر دو چیز بود؛ اول نژاد بوسنیاییها(که برخلاف تبلیغات جنگافروزان دقیقا با نژاد صربها یکی بود) و دوم دین و آیین آنها. راهپیمایی مارش میرا که چند سالی است در جاده مرگ، یکی از محلهای کشتار مردم مسلمان بوسنی برگزار میشود، از سال گذشته پای اهالی رسانه و هنرمندان ایرانی را هم به شرق قاره سبز باز کرده و محصول آن تعدادی از تولیدات فرهنگی و هنری، درباره جنگ بوسنی،(رابطه ایران با این جنگ) و (رابطه فرهنگی مردم ایران و بوسنی) بوده است. محمدهادی نعمتاللهی یکی از ایرانیانی است که سال گذشته در این راهپیمایی شرکت کرده بود و حالا نتیجه آن سفر، دو مستند «داماد بوسنی» و مستند تحسینشده «مارش میرا» است. نعمتاللهی متولد ۱۳۶۳ و دانشآموخته رشته فلسفه است و فعالیتش را در حوزه مستند، با مجموعه «روایت فتح» آغاز کرده است. گفتوگوی ما با این مستندساز جوان را که به مناسبت سالگرد کشتار سربرنیتسا انجام شده، از نظر میگذرانید.
آقای نعمتاللهی جرقه ساخت مستند «مارش میرا» برای شما از کجا زده شد؟
سال گذشته یکی دو نفر از دوستانم که قبلا برای راهپیمایی اربعین، تیم پزشکی برده بودند، تصمیم گرفتند برای شرکت در پیادهروی مارشمیرا به بوسنی بروند. این دوستان از من خواستند که برای تهیه گزارش تصویری و ساخت مستند همراهشان باشم و من هم بلافاصله قبول کردم.
قبل از اینکه به بوسنی بروید، درباره این کشور و جنگی که در آن اتفاق افتاده ذهنیتی داشتید؟
مجموعه «خنجر و شقایق» که نادر طالبزاده آن را ساخت و شهید آوینی نریشنهایش را نوشت و خواند، تشکیلدهنده عمده تصورات من درباره کشور بوسنی بود. این مستند را من در نوجوانی دیدم و باعث شد که آرزو کنم لااقل یکبار به این کشور سفری داشته باشم.
چقدر بوسنی را با تصور قبلیتان از آن منطبق دیدید؟
قبل از این سفر تصور من از بوسنی، تصویری واضح نبود. ما ذهنیتی داشتیم که مقدار زیادی از آن را جنگ تشکیل داده بود؛ ولی وقتی پایم به آنجا رسید، با خیلی چیزهای دیگر هم مواجه شدم؛ از شکل ظاهری کشور گرفته تا مردم فوقالعاده خونگرم آنجا. بوسنی به لحاظ بصری و طبیعی بسیار زیباست و مردمانش هم خیلی مهربان و معصوم هستند. بر دیوارهای این کشور هنوز جای گلولههای جنگ هست و اکثر مردم، خاطرات عزیزی را که در آن واقعه از دست دادهاند را همراهشان دارند. این سفر، تصور من از جنگ را کامل کرد و پیادهروی مارش میرا هم فوقالعاده بود، چون من چیزی از سربرنیتسا بهجز کلیات آن نمیدانستم؛ اما حالا به نظرم کل جنگ بوسنی یک طرف قرار میگیرد و کشتار سربرنیتسا طرف دیگر.
تصور مردم بوسنی از ایران چیست؟
بعد از صلح دیتون، یکی از شروط آمریکاییها، خروج ایران از بوسنی بود. ما در زمان حضورمان در بوسنی، ضریب نفوذ عجیبی پیدا کرده بودیم که برای آمریکاییها خیلی خطرناک بود. بعد از جنگ، صلح دیتون از یک طرف و از طرف دیگر کمکاری خود ما باعث شد که حضورمان در این کشور بهشدت کاهش پیدا کند. حضور ما در بوسنی امروز کاملا در حد ضرورت است و به روابط سفارتخانهای و رایزنی فرهنگی آن تقلیل پیدا کرده است. نسلهای جدید بوسنی شاید چیز چندانی از ما ندانند. اما قدیمیترها بهشدت برای ما احترام قائلند و ما را دوست خودشان میدانند. آنها خاطرات خوبی از ما دارند که همین ذهنیت، خودش پتانسیل مناسبی برای کار کردن در فضای فرهنگی آنجاست. اما این پتانسیل امروز رهاست و کسی سراغ آن نرفته است. ما با شهردار شهر ویسوکو صحبت میکردیم، یعنی همان شهری که نیروهای ایرانی بیشترین حضور را در آن داشتند و یک خیابان هم به نام «شهید رسول» در آن قرار دارد. شهید رسول یعنی همان سردار رسول حیدری که در بوسنی شهید شد. این خانم که تنها شهردار محجبه اروپاست و همسرش را در جنگ از دست داده خاطرات زیادی را از ایران و ایرانیها در ذهن دارد.
به عبارتی مردم بوسنی خاطره خوشی از حضور ایران در کشورشان دارند... ؟
ببینید در مسیر این پیادهروی مرتب مهمترین خواستهشان را از ما اینگونه اعلام میکردند که شما چرا این سالها دیگر در بوسنی نبودید و میگفتند تا حالا کجا بودید و باز چیزی که تمامشان در آن اتفاق نظر دارند این است که ایران تنها کشوری در دنیاست که وقتی در جایی حضور پیدا کرده، خبری از تجاوز و تعدی و غارت نبوده است. ایران همیشه بیادعا کمک کرده، هیچوقت هم در ازای این کمکها خواستهای نداشته است. بوسنیاییها معتقدند که اگر ایران نبود سربرنیتساهای دیگری هم اتفاق میافتاد.
الان حضور فرهنگی کدام کشور در بوسنی بیشتر است؟
ترکیه از لحاظ فرهنگی حضور پررنگتری دارد و فاصلهاش با این کشور هم خیلی کم است اما به لحاظ سیاسی آمریکا پررنگتر است. عربها هم نفوذهای خودشان را دارند.
غیر از فیلم «خاکستر سبز» که آقای حاتمیکیا آن را ساخت و مستند «خنجر و شقایق» که خودتان هم به آن اشاره کردید، طی این سالها کار دیگری هم در سینمای ایران راجعبه بوسنی ساخته شده بود؟
تعدادی مستند دیگر هم داریم. آقای عباسینژاد کارهایی ساختهاند و رضا برجی هم چند اثر دارد که معروفترینشان «مادران سربرنیتسا» است. احسان اصغرزاده و حسین محمودیان هم فیلم «شهید رسول» را ساختند. منتها چند سالی میشد که کاری در این زمینه ساخته نشده بود و روی همین حساب، کار ما مورد توجه قرار گرفت. ضمن اینکه پیادهروی مارش میرا هم خودش سوژه جذابی بود.
اصلیترین دریافت شما از سفری که به بوسنی داشتید و خواستید آن را در فیلم نشان بدهید چه بود؟
اینها مسلمانانی بودند که شکلشان شکل اروپاییها بود. چشمهای رنگی، موهای بلوند و پوست روشن و قدبلند داشتند و با مسلمان بودنشان تصور رایج از اسلام را که چیزی غیراروپایی بود، برهم میزدند. اروپای مسیحی این را نمیخواست.
خود مارش میرا از کجا شروع شد؟
جالب اینجاست که مارش میرا را آمریکاییها از زمان کلینتون بنیانگذاری کردند و بهشدت هدفشان این است که بتوانند با مارش میرا، هولوکاست را توجیه کنند. یعنی بگویند چطور در سه روز هشت هزار و ۳۷۲ نفر میتوانند کشته شوند و شما هنوز عزادارشان هستید؟ پس ببینید هولوکاست هم همینطور است. برای همین سال ۲۰۱۵ در بیستمین سالگرد کشتار سربرنیتسا، سخنران مراسم یک خاخام یهودی در کنار سفیر آمریکا بود.
ایران از چه زمانی به این راهپیمایی اضافه شد؟
سال گذشته اولین حضور رسمی و گروهی ما بود. سالهای پیش افرادی بودند که خودشان میرفتند اما حضور منسجمی وجود نداشت.
این راهپیمایی بهعنوان پوششی بر هولوکاست به راه افتاد؟
نه، پوششی بر آن نبود و اتفاقا نتیجه تبلیغاتی خوبی هم برای مسلمانان دارد. منتها آنها هم بهرهبرداریهای خودشان را از این مراسم میکنند.
در مستندتان به نگاهی که در داخل نسبت به بوسنی وجود دارد هم توجه داشتید؟
الان جوی ایجاد شده که بعد از سالها دوباره بحث بوسنی مطرح میشود و رسانهها و مردم دربارهاش حرف میزنند. اتفاقی که حالا میافتد این است که بعضیها با حرفها و موضعگیریهایشان آن ماجرا را تحریف بکنند و بگویند در بوسنی جنگ داخلی اتفاق افتاده بود؛ در حالی که وقتی صربها و بعد از آن کرواتها به بوسنی حمله کردند، رویای یوگسلاوی متحد را داشتند و این یک نوع جنگ صلیبی بود. بوسنی همینی بود که ما در فیلم گفتیم.
چرا عدهای در داخل میخواهند جنگ بوسنی را داخلی جلوه بدهند؟
خیلیها میگویند ما اشتباه کردیم که به بوسنی رفتیم. میگویند نباید به این شکل در بوسنی ورود پیدا میکردیم. واقعا غیر از این نحوی که ما در آنجا حضور پیدا کردیم، شکل دیگری ممکن نبود و اگر ما طور دیگری وارد میشدیم، معلوم نبود چه سرنوشتی برای بوسنی رقم میخورد. الان خیلیها میخواهند از رهبری نقل قول کنند که ایشان فرمودند ما نباید به آنجا میرفتیم. در حالی که خود ایشان به شکلی محکم پشت قصه بوسنی ایستادند و در شرایطی که هیچ کشور مسلمانی حاضر نشد به اینها کمک کند و برای آنها صرفا قرآن و کنسروهای تاریخمصرف گذشته میفرستادند، ما همه کار برایشان کردیم.
*فرهیختگان